در موزه قاهره
در موزه قاهره
در موزه قاهره
دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن ـ
دندانها عالي، موها و مژهها چنانند كه گوئي صاحب آنها به خواب آرامي رفته. بعضي ـ زن يا مرد ـ سايه لبخندي بر لب. طي 3500 سال به اين صورت باقي ماندهاند (حدود زمان موسي) و عجب آنكه گوئي همه آنها جوان مردهاند. بدن لاغر. يك ذره گوشت زائد در تنشان نيست. هنر مصر جوان پسند است. زن و مرد در اوج جواني مورد تصوير با مجسمه قرار گرفتهاند.
شب به تماشاي برنامه «آوا و نور» رفتيم. روبروي اهرام، نزديك ابوالهول. نور ملايمي بر آنها ميتابيد. گفتي صداي قرون از گذشتههاي دور بر ميخاست. در هواي زمستاني نه سرد و نه گرم نشسته بوديم و گوش ميداديم. روبرو، هرمها، ساده و خاكي و استوار سربر كشيده بودند. چون كله قندهائي در دل آسمان. آسمان آبي بود، و ماه هفتم از حالت هلالي بيرون ميآمد. شب تأمل انگيزي بود، مانند رباعيهاي خيام.
موزه اسلامي قاهره
چند قطعه از قاليهاي ايراني، از قرن 16 تا 19 بر ديوار آويخته بود. چند كتاب خطي از ايران نيز بود، از نظامي و غيره.
احساس بهجت خاطر بود كه به هر جا پا مينهاديم ـ از چين تا اسپانيا ـ تاثير ايراني و هنر ايراني را ميديديم، بخصوص تذهيب و نگارش خط.
تاثيرگذاري ايران از دريابه دريا ـ از اقيانوس آرام تا اقيانوس اطلس ـ بوضوح محسوس است، و اين احساس نيز براي ما بود كه در مقايسه با ديگران، چقدر همه چيز در ايران تلطيف شده بوده است.
بعد رفتيم به موزه قبطي. تاثير روم و بيزانس. بر سر هم هرچه بود بيلطف بود. يك تابلو طنز آميز و چشمگير ديده ميشد و آن نقشي بود از آدم و حوا كه از روي «كتاب مقدس» كشيده بودند.
داستان تصوير اين است:حوا سيب (ميوه منهي) به دست آدم ميدهد، او آن را ميگيرد و با قيافه بيم زده و مردد به دهان ميبرد. حوا با نگاههاي منتظر بغل دستش ايستاده. بيدرنگ، با خوردن اين سيب آدم و حوا از بهشت رانده ميشوند، در حالي كه برگهاي انجير شرمهايشان را پوشانده.آدم دو دست را بالا آورده، به علامت سرزنش، يعني: ديدي چه بلائي به سرمان آوردي؟ حوا نيز دستها را بالا آورده، چنانكه گوئي ميگويد: عشق را داشته باش. ولش كن. مهم نيست، خودمان كه با هم هستيم، از بهشت ارزشش بيشتر است!
فرشته عشق نداند كه چيست اي ساقي
بخواه جام و شرابي به خاك آدم ريز
حوا در نقش، قيافه از خود راضي دارد. با همه دسته گلي كه به آب داده گوئي دست پيش گرفته و خود را طلبكار هم ميداند.تاريخ تابلو، متعلق به قرن دهم است، آدم و حوا قيافه سامي و يهودي دارند. ساختمان كليساي قبطي كه در قرن پانزدهم صورت گرفته، غمناك بود و معماري كدر و گرفتهاي داشت.
محله فاطميها
خانههاي مندرس مربوط به 150 سال پيش يا بيشتر، هنوز برپا بود. پنجرههاي ظريف. به سبك مملوك و يا دوره محمدعلي، به سبك عثماني. بالاي سردرها شعر و عبارت تركي با خط نستعليق نوشته شده بود. كوچهها، بدبو و كثيف، ولي قلب قاهره در آن ميزد.
آنچه مزاحم بود، رفت و آمد پرسروصدا و بينظم موتورسيكلتها، تاكسيها و سواريها بود،و گرنه ساعتها ميشد در آن قدم زد و تماشا كرد.
در ديوار بعضي از خانهها سوراخهائي بود، مانند سوراخ برج كه «شتا» گفت براي آن بوده است كه زنها پشت آنها بنشينند و رفت و آمد را تماشا كنند. زيرا مجاز نبودند كه بيرون بيايند و خود را در معرض ديد نامحرم بگذارند.
دكتر شتا گفت كه طي ده سال اخير 500 مسجد در قاهره ساخته شده است، با پول پولدارها و مردم عادي، زيرا شكست از اسرائيل روحيه مردم را به جانب مذهب گرايش داده، و نيز ترس از كمونيسم. رقابت و اختلاف پنهاني اي ميان مسيحيان (قبطيها) و مسلمانان وجود دارد.
آنچه به ما گفتند و معروف است مردم عادي مصر مذهبي هستند. جوانها نيز همه مناسك را با دقت انجام ميدهند. مخلوطي هستند از تيرههاي مختلف سني و اسماعيلي، ولي دوستدار اهل بيت. در اداي فـــريضه وقت شناساند. بارها ديديم كه در هنگام اذان ظهر دكانها خالي ميشد و رو به مسجد ميبردند.
نرمي و ادب در همه جا ديده ميشد، و نوعي حالت لاابالي و بلغمي نيز، كه شايد عدم جذب خوراك كافي يكي از علتهاي آن باشد.تقريباً هيچ قول قطعي از آنها نميشد گرفت، براي هر امر بديهي ميگفتند: «انشاءالله»
در محلههاي فقيرنشين قاهره، فقر بيش از حد ديده ميشود. بچههاي ولگرد جلو راه شما را ميبندند و پشت هر تكرار ميكنند «بخشش». معلوم نيست چرا اين كلمه فارسي را به كار ميبرند.
انسان بيكار و سرگردان زياد است. توي قهوه خانهها يا تخته بازي ميكنند، يا چاي ميخورند و حرف ميزنند، و يا در كوچهها ميلولند. با لباس لبادهاي يا پيراهن بلند، با حالت باز و خالي از هيجان. اينگونه روزي را به شب ميرسانند.
مردم متوسط و بالاتر از متوسط معمولاً به چاقي دم ميزنند، لاغرها در ميان فقيران و فلاحان ديده ميشوند.
دكتر شتا به ما گفت كه كمبود ارزاق هيچگاه در مصر ديده نميشود (البته موضوع مربوط به بيست سال پيش است كه جمعيت كمتر بود). ميوه فراوان است و ساير مواد نيز. فقط گوشت هفتهاي دو روز ميبايست صرف شود.
چند نقطه ديدني
حيوانات باغ وحش كمي يادآور انسانهاي شهرنشين ميشوند، كه روح طبيعي را در خود محبوس داشته و آن را سركوب كردهاند. ميخواهند بروند و بدرند، ولي نميتوانند. قالبي باقي است و غريزه هايي و جنبش محدودي، از اين سوي قفس به آن سو.
برج قاهره:برج قاهره 186 متر ارتفاع دارد و به تدريج ساخته شده است. به زحمت با آسانسور كوچك كندي، خود را به بالاي آن رسانديم. شهر زير پا بسيار عظيم مينمود، غبارآلود و دودگرفته كه در عين حال از كهنگي و اصالت حكايت داشت. نيل مانند اژدهائي نگهبان گنج، گرداگردش ميپيچيد. تعداد درختهاي آن نسبتاً زياد مينمود، وقتي ما آن را ازفراز برج ديديم، غروب بود و هوا كمي تاريك.
مسجد ابن طولون:يكي از بناهاي بسيار ديدني شهر است. به تماشاي موزة مجاور آن نيز رفتيم. اشياء جمع شده در آن از تركيّه و سوريّه و ايران و خود مصر بود. واقعيت آن بود كه در ميان آنها از همه زيباتر مال ايران بود.
قاليچهها، گليمها، پردهها، دو تابلو از زمان زنديّه، بسيار نفيس و چند مرقّع نستعليق.
خود خانه كه از قرن شانزده و بخشي از قرن هفده به جاي مانده، جالب توجّه است. تنگ و كوچك و كمنور، با سنگ ساخته شده است. پنجرههائي رو به كوچه دارد كه روزنههائي براي چشمانداز زنان داشته باشد، براي آن كه ببينند، بي آن كه خود ديده شوند. غرفههائي در بالا، كه زنها، و گاهي زن و مرد با هم در آنها مينشستند و رقص دخترها را از پائين تماشا ميكردند.
در پائين، شاهنشين، حوضچه و فوّاره. معماري بنا، اشياء و تزئينات از تركيّه عثماني گرفته شده است، نقشهاي آن به سبك عربي است كه هيچ كدام ظرافت ندارند.بر سر هم مصر چون يك كشور رها شده به حال خود مينمود. نوعي كمتوجّهي. فقط مراكز توريستي قدري تميز نگاه داشته ميشوند. انسان متأسّف ميشود. زيرا ريشة اين كمساماني، در فراواني جمعيّت و فقر است.
قاهره خوب مينمايد كه روزي شهر با رونقي بوده، ولي اكنون غبار گرفته و مندرس است. با اين حال زنده. مردم بيآزار و آرام در خيابانها ميروند. «سليمان پاشا» مركز شهر است. طبقة متوسط در فشار و زحمت است. فقر، بخصوص در دنياي امروز ـ كه همة نعمتها جلو چشم اندو ديده ميشوند ـ فرو كشنده است، شخصيت را شكننده ميكند.
سه روزنامة مهم كشور الاهرام، الاخبار و الجمهوريه است. هر سه با آن كه استخواندار هستند، مطالب شبيه به هم منتشر ميكنند، كه اين خاصّ نظامهاي بسته و نيمهبسته است. تملّق و پردهپوشي و مجيز كمياب نيست.«بخشش» كلمهاي است كه بايد آرزو كرد كه روزي از قاموس مردم مصر حذف شود، زيرا كودكان فقير آن را در كوچه و خيابان زياد بر زبان ميآورند.
دانشگاه الازهر: به دانشگاه الازهر رفتم كه ميبايست ديداري با «دكتر زيات»، معاون دانشگاه داشته باشم. گفتند كه 50 هزار دانشجو دارد، در رشتههاي مختلف. با آن كه نام ديني بر خود دارد به رشتههاي علوم نيز ميپردازد. عدة زيادي دانشجوي خارجي در آن هستند، آن زمان گفتند حدود 4000 از كشورهاي اسلامي آمدهاند. شعبة دخترانه هم دارد(طلبات)، به نام «كليّه البنات».
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}